=*_Dark kissing _*=
part⁶................
دازای برای فرار از دنیا ، دنیای کوچکی برای خودش ساخت تا به اون پناه ببره ، درست همون طور که تو بچگی هاش آرزو میکرد .
کاری که الان خیلی وقت یادش رفته که میتونه انجام بده.
اون موقع این آرزو آرزویی بود که بیشتر شبیه به یه رویای محال بود تا یه آرزو ، حتی فکر کردن بهش فکر کردن بهش هم برای دازای ممنوع بود .
اما اون در خفا برای بچه های دیگه این رویای ممنوع رو عملی کرده بود .
بعد از ایستادن ماشین و باز شدن در توسط راننده ی مو سفید ، دازای پیاده شد کتش رو روی دستش انداخت .
کت سیاه رنگی که با رد های سفید و گل های قرمزی تزئین شده بود .
پیراهن مردانه سفیدی برتن داشت که گوشه ی یقش علامت نقره ای وصل شده بود .
اون خودش انتخاب نکرده بود که چه لوگویی روی علامت باشه پس بی تفاوت بهش هر روز ازش استفاده میکرد .
__________------'---'-----__________
شما دارید اینارو میخونید بعد من دارم صحنه های 🔞 رو مینویسم .
هعی زندگی .
به نظرتون میرسم امروز ۲ تا پارت بدم ؟
میخواید امروز دوتا بدم فردا هم دوتا ؟
دازای برای فرار از دنیا ، دنیای کوچکی برای خودش ساخت تا به اون پناه ببره ، درست همون طور که تو بچگی هاش آرزو میکرد .
کاری که الان خیلی وقت یادش رفته که میتونه انجام بده.
اون موقع این آرزو آرزویی بود که بیشتر شبیه به یه رویای محال بود تا یه آرزو ، حتی فکر کردن بهش فکر کردن بهش هم برای دازای ممنوع بود .
اما اون در خفا برای بچه های دیگه این رویای ممنوع رو عملی کرده بود .
بعد از ایستادن ماشین و باز شدن در توسط راننده ی مو سفید ، دازای پیاده شد کتش رو روی دستش انداخت .
کت سیاه رنگی که با رد های سفید و گل های قرمزی تزئین شده بود .
پیراهن مردانه سفیدی برتن داشت که گوشه ی یقش علامت نقره ای وصل شده بود .
اون خودش انتخاب نکرده بود که چه لوگویی روی علامت باشه پس بی تفاوت بهش هر روز ازش استفاده میکرد .
__________------'---'-----__________
شما دارید اینارو میخونید بعد من دارم صحنه های 🔞 رو مینویسم .
هعی زندگی .
به نظرتون میرسم امروز ۲ تا پارت بدم ؟
میخواید امروز دوتا بدم فردا هم دوتا ؟
- ۵۶۵
- ۰۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط